بسم رب الشهدا و صدیقین
صدای قدمت می آید...
گوش میکنم...
دلها آشوب است....
خسته نباشی پهلوان...
خوش آمدی برادرم... اما.......
چشمهایت را ببند...
نگاه نکن به خیابان های شهرمان باشد؟
نگاه نکن به من و قول قرارهایمان...
نگاه نکن تا بیشتر شرمنده نشویم...
آبرو که نگذاشتند برایمان...
حداقل بگذار باور نکنیم که از قطره قطره ی خونت، شرمنده ایم برادر...!!
ما را ببخش... حلالمان کن که باید تورا از بین این جماعت عبور دهیم...
شرمنده که حجاب و حیای مادرت زهرا(س) را زیر پا گذاشته اند...
شرمنده ایم که وصیت نامه ات میان کوچه ها پاره پاره شده...
قطرات خونت را ارج نمینهند...
این روزهابرای مردان هرزه ی خیابان ها،سرخی لب، بی حیایی جذاب تر است
از قطرات خونی که پای وصیت نامه ات ریخته ....!!!
شرمنده ایم برادر...شرمنده...
جسم پاک تو کجا وخیابان های این شهرکجار؟!!!
جسم پاک تو کجا وچشم های ناپاک و تن های آلوده کجا!
جسم پاک تو کجا و.... حلالمان کن برادر شرمنده ایم برادر.....
شهدا شرمنده ایم